خانه عناوین مطالب تماس با من

خستگی هایمان

خستگی هایمان

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • 5
  • 4
  • 3
  • 2
  • 1

بایگانی

  • مرداد 1390 5

آمار : 5925 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • 5 چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 00:22
  • 4 چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 00:10
    تو اون مدت بین زنگ زدن مامانت و اومدنت خونمون ماجراها داشتیم من دانشگاه یه شهر دیگه قبول شده بودم با هم صمیمی تر بودیم دستت رو دیگه می گرفتم اونجا دیدنم میومدی 4 5 باری هم دیده بودیم حتی وقتی می خواستم برگردم وسایلم رو تو برام آوردی اون روز بارونی تو ترمینال یادته؟ قایم موشک بازی بود کارت با بابام که نبینتت که بد نشه...
  • 3 چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 00:05
    روز تولدم اومدی.اما از قبل با دوستام قرار داشتم و با یه کسی که بیشتر از تو دوستش داشتم اما قصد ازدواج نداشتیم صبحش با تو بودم و بعد از ظهر با اونا بهم گفتی می خواستم برای تولدت طلا بیارم اما پولم کم بود می دونی اوضاع کاریم این روزا خوب نیست.اما هیچیه هیچی نیاورده بودی.بغض کردم اما به روی خودم نیاوردم.چون گفتی برای...
  • 2 سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 23:57
    تو این یه سال با هم صمیمی تر شدیم اما اصلا همدیگه رو ندیدیم .نه من تمایل داشتم و نه تو وقت داشتی همه حرفات ازدواج بود منه بچه هم باورت داشتم نه اینکه دروغ گفته باشی نه! اتفاقا راستم می گفتی قصدت واقعا ازدواج بود گذشت و گذشت تا اینکه یه روز قرار بود بهت زنگ بزنم جواب ندادی نبودی.همکارت برداشت و من نباید باهاش حرف می...
  • 1 سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 23:44
    از کجاش بگم؟ از اولش؟ از همون شبی که مثل مسخره ها پشت کامپیوترم نشسته بودم و بی هدف چت می کردم؟ بچه بودم و همه کارام از روی بچگی بود تو پیدات شد. پی ام دادی.اول می خواستم جواب ندم مثل همیشه.اما گفتم بذار بهت بگم که نمی خوام خصوصی چت کنم.شاید دلیلش آی دی تو بود که همه مشخصاتت رو واضح نوشته بود. جوابت رو دادم که می خوام...